مهر هیس..!! ^'Hanna'^

سلام

شب به نیکی:)

.

.

خسته ام..

از شیطنت بچگی..

از بزرگی کردن های کودکی..

خسته ام..

از ساکت بودن های اجباری..

از لجبازی های افراطی..

خسته ام..

از سرکوب های روحی..

از دردهای فکری..

پس چه سودی است آزردن من..؟؟

من میخواهم یک جای گرم در سکون باشم..

بدون هیاهوی سکوت و پنهان از همهمه ی صدا..

کمی قدم بزنم،قهوه بنوشم،فکر کنم..

تفکری بی حد و مرز انسانهایی که معیار برایم تعیین میکنند..

در قلمروی خودم مطمئن پا بگذارم..

برای هر قدمم نگران شکست پل و خنجر از پشت نباشم..

میخواهم به کوکب های ذهنم پر پرواز بدم تا به مقصد برسند..

دلم کمی میخواهد بی پروا سرک بکشد در زمین و زمان..

خسته ام..

زندگی میخواهم بدون مهر هیس..

هیس..

او خوابیده است،بگذارید در خواب خرگوشی بماند..

میخواهم حرف بزنم از خستگی هایم..

هیس نمیخواهم..

.

پس باز هم لجبازی های افراطی

شیطنت های بچگی

دردهای فکری

این منم،میخواهم کمی شیطان شوم در وجود تو..

میخواهم کودتا به پا کنم در بند بند وجودت..

میخواهم چون بید بلرزی..

میخواهم خلاف سجده گاهت باشم تا بفهمی انقلاب درونم را،.

بفهمی خستگی ام را و هیس گفتن خودت را..

میدانی دلم میخواد زیبا رویی باشم در جلد مفقودی چون تو و قلمرو ات را آباد کنم..

.

سکوت کن و هیچ نگو..

من یک دیوانه ام و تو جنس دیوانگی کردن نمیدانی..

میتوانم شیطان باشم اما

بزرگ بودن کودکی اجازه نمیدهد..

دیگر هیس نمیشوم..

.

.

.

شاد باشید

هانا

این متن رو تقدیم میکنم به تمام دوستان خوبم :)